بشیر

خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم......کین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت

بشیر

خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم......کین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت

  • ۰
  • ۰

رمز و راز

هو

من دلبسته ی رازهای ریاضیاتم و نه مسائلش

آنجا که پدیده ای با کلیت اش در مقابلم می ایستد، شوریده سرم نمی کند، دلم را نمی برد، حتی اغلب انگیزه ای برای مصاف با آن ندارم

غرض من از کار ریاضی موانست با رازهای آن است

مسائلش را به پیکارجویانش واگذار کرده ام

من از شأن دل در ریاضیات می گویم

برنامه لنگلندز هم از آن روی که رمزی می یابمش که دلالت بر  رازی دارد-آن سان که رویایی-

طالب دانستن تاویل آنم 

یا نور، مرا دلی ده موانس معنا ، و نه دلی دل مشغولِ پیکار با صوری جزمی، و سری پر باد از صید سراب ...

یا خق

  • اسماعیل گریزان
  • ۰
  • ۰

تاملاتِ حروفی

هو


**


من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله...

....


چون نوری از لایه ای فراتر در مراتب تجرید شناخت به لایه ای فروتر (که در نسبتی عدمی با آن لایه قرار دارد) در افتد، در آن تفصیل یابد


لیکن این تفصیل و بسط و انتشار در ادنی مرتبه، میسر نگردد جز به تصلیب نور و در تقید رفتن آن، و این نشد جز به تبع


کتب علی نفسه الرحمه ...


لذا مقید شود به نحوه ی انتشار در آن ساحت، که تشابه دارد به فرایند تبرید بولتزمان


و دیگر مقید شود به صورت زبانی حاکم در آن لایه، که ما آن را حروف و نسبتِ حروفی آن لایه گوئیم


چون نور در این لایه منتشر گردد نسبت حروفی آن لایه پدیدار شود، لیکن در حین این تفصیل که منوط به تبرید است، منشاء آن که نزول از لایه ای بالاتر بود در اختفا رود. چراکه فرایند میل غاییِ هم دمائی دارد، که عدم سائل است و


وجعل فیها رواسی من فوقها وبارک فیها وقدر فیها اقواتها فی اربعه ایام سواء للسایلین


و ظهور نور در طیفِ تقابل و تفاوت است و عرفان بدان جز ازین مسیر میسر نگردد


وجعلناکم شعوبا وقبایل لتعارفوا


پس لاجرم تالی آن میل غایی در اختفا رفتن نور است و چنین شود،  به دیگر سخن، در این مرحله، در لایه مذکور جز ساختار پدیدار نگردد، نور به جانب نور علی نور عروج کند، و تنها صلیب ساختار و قیود برجای ماند (این قول نزد آنکس معتبر است که در آن لایه از شناخت محبوس است و اسباب هجرت به لایه بالاتر را فراهم نکرده)


مثلهم کمثل الذی استوقد فلما اضاءت ما حوله ذهب الله بنورهم وترکهم فی ظلمات لا یبصرون


لذا نفس ناطقه بدان ساختار جزمی صوری -و حروف منقطع از معنا و کلام صوریِ در خود پیچنده و آنچه از این سنخ در نزد وی حاضر است- خود را غنی یابد و قیام خودبنیادانه کند و انکار عقل اول


کلا ان الانسان لیطغی

ان راه استغنی


مراد آن انسان باشد که تعریف آن "حیوان ناطق" است به حد تامه،  نه آن نور که در نزد وی به عاریه است و او را در تکلم آرد







  • اسماعیل گریزان
  • ۰
  • ۰

ان شانئک هو الابتر


هو
**


بر آنم که حقیقت از دیدگان زبون اندیشیِ تحلیلی همانقدر مستور است که زیبایی از اسکالپل جراحی

و حظ زبون اندیش تحلیلی از انکشاف حقیقت همان مقدار است که حظ اسکالپل از ملاقات با گونه ی ماهرخساری بهنگام تشریح
 
و این امر در نسبت ذات اسکالپل و زیبایی و نور رقم خورده 

این ابیات که در تفسیر "ان شانئک هو الابتر" بر زبان راقم سطور جاری شده تقدیم می شود به صدرالدین قونوی، مولانا جلال الدین  و برادران بسیار عزیزم آرش رستگار و ایمان افتخاری


           
آنکه اسماء آمده از آسمان
نکته ها دارد برای رازدان
ختم هر قصه هم از آغاز گیر
رو دو صد تفصیل زین ایجاز گیر
روح اسکندر1 ز هر یَک بازجو
در گروتندیک، گجستک بازجو
این شده بر شرقِ عالم حمله بر
آن دگر بر شرقِ جانِ دیده ور
رو به چشم دل تناسب را نگر
طفل رسطالیس2 چون خان قجر
گر که این برکنده  چشم مردمان
آن دگر اعدا عدو بر چشمِ جان
بوته ی استوقدوا ناراً گداخت
خنجری را بهر چشمانت بساخت
آنچه کردستی مر ایشان را عقیم
دشمنیشان بود با نورِ علیم
سور رسطالیس اینسان شد شفا
بهر جان خلق طاعون و وبا
آدمی از عالم عِلوی گسست
گشت سفلی و به سفلی در نشست
نقش جانان از فوادش رخت بست
بی مُثُل در قید صورتهای پست
نور جانان لاجرم شد مستتر
شام تاریخ اینچنین شد مستمر
چاه اسکندر تو خود دانی که چیست
غیر سمع و نطق خود بنیاد نیست
گوش خود بنیاد را باید که کند
پیش از آنی کو به چاهت افکند
وه که این گوش (کو)همولوژی پسند
سوی ظلماتت برد ای هوشمند

حاشیه
1- شخصا اسکندر گروتندیک را شخصی سمیتیک نمیدانم. آنچه در این ابیات بدان اشاره شد معنای طالعی بود که بر اختر وی تقدیر شده بود و او بر آن مردانه شورید، هر چند این شورش تائیری چندان برآن وانموده ای که رسطالیسیان از طریقت او جعل کردند نگذاشت. به هر طریق- و از این روی- از جناب او عذرخواهم، باشد که به مرحمت از تقصیرِ فقیر درگذرد  و امید است دانه معنی بگیرد مرد عقل...

2-مراد از طفل رسطالیس مشربِ منطق دراییِ جزمیِ صوریِ منقطع از عالم مثالِ مدعی قیام خودبینانه ی خودبنیادانه است.


  • اسماعیل گریزان
  • ۰
  • ۰

آئین درویشی

شمس تبریزی تویی خورشید اندر ابر حرف       چون برآمد آفتابت، محو شد گفتـارها



پی نوشت:

-گفتگو آئین درویشی نبود

 ورنه با تو ماجراها داشتیم

  • اسماعیل گریزان
  • ۰
  • ۰

برق

برقی از منزل لیلی بدرخشید سحر                        وه که با خرمن مجنون دل افگار چه کرد

  • اسماعیل گریزان
  • ۰
  • ۰
  • اسماعیل گریزان
  • ۱
  • ۰

بسم الله الرحمن الرحیم که کل قرآن است در مقام اجمال.

1-عالم، ذیلِ تفصیلِ حقیقت محمد-صل الله علیه و سلم- است. نقل است هر آنکه آرزوی دیدار محمد-صل الله علیه و سلم-در سر دارد به قرآن بنگرد. نقل است که قرآن به ایجاز در بسم الله الرحمن الرحیم مستتر است، و نقل است که آن نیز در باء بسم الله، و آن نیز در نقطه باء بسم الله، و آن نیز در خط کوفی -که اشرف خطوط است- محذوف است و بقلم نیاید، چرا که در لا تعین است، لیکن هر تعین از اوست. ظاهر است و باقی مظاهر.

2-قاعده ای است در نزد حکما موسوم بقاعده ی اکتناه و آن این است که چون از دو چیز بیاغازی و به هر طریق سیر کنی، به کنه آن دو نرسی الا آنکه یکی یابی و دویی از میان بر خیزد.

 3-وادی طلب نه مسیر و نه مصیری در مقابل آدمی است، بلکه حاق حقیقت اوست، آدمی عین سوال است و همواره در مقام سائل بودن مقیم

یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله

و مپندار که انسان این وقوف در مقام تسول را بذات خود اکتساب کرد بلکه این مقام نیز مجعول به سوال حضرت حق است که بدان جعل استعداد کند 

شنیدیم و نیوشا در میان نی

بلی گفتیم و گویا در میان نی

4-پرسشِ دو قسم سوال به انحاء مختلف و در مراتب مختلف از شناخت، در سیر تاریخی آدمی، چه در موقف اجمال قبل از تفصیل و چه در دیروز آن و چه امروز و پیش از آنکه اسم حاکم در بحران قرار گیرد، بر قلب آدمیان مقدر گردید


1) پرسش از ماهیت عدد و عوالم آنها


2) پرسش از ماهیت نور



5-در ابتداء امر آدمی که خانه در اجمال قبل از تفصیل داشت به حسب موانست با اسماء و تجلیات آنها، در نظر به سلسله ی جلیله ی اعداد شانیت واحد را یافت بعنوان تجلی اول و سپس به شانیت اعدادی که صادر اول بودند از واحد التفات یافت و از این حیث آنها را اعداد اول نام نهاد. هر یک از این اعداد که مصدور اول از حضرت واحد بودند به حسب نیابتشان مصدر ارثماطیقی شدند. بشر چون به کثرتِ تفصیل دچار شد و سوال از تفصیل این امر روزی قلب او گردید، پرسید که نسبت فی ما بین انحاء ریاضیات و ارثماطیق منکشف از مصادر اول تفصیلاً چیست؟ و به تبع این سوال حضرت حق جل و علا قواعدِ تقابل حساب را بر او منکشف کرد. بایست تاکید کرد که در آنچه گفته شد و خواهد شد، نسبت تاریخی به تبع نسبت وجودی معنا می یابد و خود آن نزد ما اصالتی ندارد، بعبارت دیگر در این گفتار تسائلی برای  کاستن تبعُد وجودی از منظرِ ماتاخر انسان کامل وجود دارد. قاعده تقابل تربیعی (مرتبه دو) که قضیه طلایی ارثماطیق نام گرفت سر حلقه ی این انکشافات است. و سپس قواعد تقابل تکعیبی  (مرتبه سه) و مراتب بالاتر و  قاعده تقابل آرتین، لیکن تا اینجا هر آنچه از تقارنهای منکشف گردید جابجائی بود، پیش از اشاره به ظهور تقارنهای ناجابجایی بجاست که روی بگردانیم بجانب سوال دوم و ادامه این سخن را پس از گفتار ذیل به اشارت پی خواهیم گرفت


6-سیر و گستره ی افقی این سوال در بر گیرنده مصادیقی نظیر معادلات ماکسول، مکانیک کوانتم و  گِیج تئوری است. در اینجا نیز تقارنهایی بر آدمیان ظاهر گشت موسوم به تقارنهای گِیج، دسته ای از گروههای تقارنِ برآمده (همانند کوانتم الکترومغناطیس) جابجایی و دسته ای دیگر (همانند تقارنهای یانگ-میلز) ناجابجایی  اند.


7-بواسطه اسم جدید که بر ما طلوع خواهد کرد، ریاضیات سیر صعودی خواهد داشت به حقیقت خود در مقام اجمال بعد از تفصیل. این صیرورت به سبب قاعده  اکتناه است در دو سوال فوق. و چنین دیداری است برنامه جامع آینده ریاضیات، هرچند ان یوما عند ربک کالف سنه مما تعدون

  و بدین اعتبار برنامه لنگلندز مشمول در برنامه ای است که لنگلندز در آن واقع شده 

و سخن در تفصیل آن:

 در مراتب عمودی ریاضیات (یا علم الاعراض) فی الواقع ریاضَت بازجُست همه اعراض (و نسبت فیمابین آنها) است در مقام نقطه و ادراک افول همه ی آنهاست در ماهیت آن. 

 فیثاغورث آرخه را عدد می دانست .عدد رنگی است که نقطه بدان رنگ تجلی می کند و آنچه را که فضا گویند بر نیامد مگر از تکرار رنگ آمیزیِِ رنگ آمیزی هایِ نقطه. علم الاعداد، ساحتی از علم است که این مثال -و نحوه تلبس به تقید و تعین در تجلیات- در آن تقرر وجودی دارد (به این اعتبار، علم الاعداد اعم از هندسه جبری و ارثماطیقی است).  

از آنچه اشاره شد روشن می گردد که چرا Spec Q  را "طیف" اعداد گویا نامند، زیرا که نقطه ای در مقام ظهور، ملون به طیفی از  رنگها شده . مثالی دیگر طیف Spec F_q بر روی میدانی مشتمل بر q=p^n رنگ. آنچه در نظریه گالوا مورد مطالعه قرار می گیرد نسبت تقارنی بین ظهور نقطه است در طیفهای مختلف. توضیح اینکه چون طیف ظهور نقطه از میدان عددیِ ک به میدانِ  ل گسترش یابد، در نسبت بین این دو جزماً تقارنی ظاهر می گردد موسوم به گروه گالوا ل\ک، که بیانگر تقارنی اساسی است بدین معنا که ناظر بر نسبت شِماهای بر روی ل و ک است. گروه گ=گروه خودریختی های بستار ک\ک  را در یاد آورید. دیدار این گروه که برآمده از همه ی تقارنهای طیفهای ظهور نقطه است بر ما میسر نیست الا به تقلیل آن به ادراک تمام تماثیلش.

حال گروه خطیِ جبری ج را در نظر آورید. شهودِ اهلِ شهود حاکی از حضور اعیانی مانند میم و احکامی مانند فاء و بتبع آن تناظری خداداد مابین تماثیل تحویل ناپذیر گروه گ در خ (مزدوج ج) و تماثیل ج بر روی فضاهایی خطی تحویل ناپذیری که از رنگ آمیزیِ (تعینی از) میم به حکم فاء است. می بایست اشاره کرد که میم نزد افهام مختلف به اشکال مختلف در آمده. در نزد قومی که به تتبع در برنامه هندسی لنگلندز مشغول اند، بشکل فضای تجمیعی تقارنی ج-باندلها (moduli stack of G-bundles)، در نزد دیگر قوم بشکل فضای تجمیعی تقارنی ج-اشتوکاها (moduli stack of G-shtukas) و در نزد دیگر قوم بشکل فضای تجمیعی هیگز باندلها (moduli of Higgs bundles) و در نزد دیگر قوم بشکل رویه های شیمورا. و التفات بر ماهیت میم حاصل نخواهد شد الا باکتناه در دو سوال فوق الذکر


وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاء حَتَّى إِذَا جَاءهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئًا وَوَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ وَاللَّهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ

أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِی بَحْرٍ لُّجِّیٍّ یَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَرَاهَا وَمَن لَّمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ


-تقدیم به برادرم آرش-


تحشیه

التفات به یونیفورمایزیشن تئوری فضای تجمیعی تقارنی ج باندلها و رویه های شیمورا، راهی برای ادراک تماثل بین آنها می گشاید، همینطور است درباره تماثل با فضای تجمیعی تقارنی ج اشتوکاها


در پشت تماثل مابین فضای ج اشتوکاها و هیگزباندلها، ساتاکه تئوری بر روی فضای هِکه نهفته است، که این مماثلت را در بر می گیرد.


نظر راقم سطور آن است که تعمیمی از ساتاکه تئوری مذکور، علاوه بر آن دو، در پس تئوری رویه های شیمورا نیز نهفته است، واین تماثل تکیه بر آن دارد، والله اعلم بالصواب...

  • اسماعیل گریزان
  • ۰
  • ۰

عاشوراء

و اصطنعتک لنفسی

  • اسماعیل گریزان
  • ۰
  • ۰

تاسوعاء


    فلا تعلم نفس ما اخفی لهم من قرة اعین جزاء بما کانوا یعملون

  • اسماعیل گریزان
  • ۰
  • ۰

مسئلة یا شیخ1

.

*


          در بگشا کآمده خامی دگر                          پیشکشش کن دو سه جامی دگر...



یا شیخ تعریفِ به حد تامه ی ریاضیات چیست؟ وصول بدان معنا بر ابناء بشر چگونه ممکن تواند بود و بکدامین طریق بدان غایت  صعب تقرب توان جستن؟

نسبت فیمابین عوالم ریاضیات در مراتب تجریدشان و حضرات خمس چون است؟ نسبت ذوات این عوالم و احکام اعیان چون است؟ 

و در آخر

مقومات وجودی مرد ریاضی کدام است؟



  • اسماعیل گریزان