هو
من دلبسته ی رازهای ریاضیاتم و نه مسائلش
آنجا که پدیده ای با کلیت اش در مقابلم می ایستد، شوریده سرم نمی کند، دلم را نمی برد، حتی اغلب انگیزه ای برای مصاف با آن ندارم
غرض من از کار ریاضی موانست با رازهای آن است
مسائلش را به پیکارجویانش واگذار کرده ام
من از شأن دل در ریاضیات می گویم
برنامه لنگلندز هم از آن روی که رمزی می یابمش که دلالت بر رازی دارد-آن سان که رویایی-
طالب دانستن تاویل آنم
یا نور، مرا دلی ده موانس معنا ، و نه دلی دل مشغولِ پیکار با صوری جزمی، و سری پر باد از صید سراب ...
یا خق