بشیر

خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم......کین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت

بشیر

خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم......کین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت

۱ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

تاملاتِ حروفی

هو


**


من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله...

....


چون نوری از لایه ای فراتر در مراتب تجرید شناخت به لایه ای فروتر (که در نسبتی عدمی با آن لایه قرار دارد) در افتد، در آن تفصیل یابد


لیکن این تفصیل و بسط و انتشار در ادنی مرتبه، میسر نگردد جز به تصلیب نور و در تقید رفتن آن، و این نشد جز به تبع


کتب علی نفسه الرحمه ...


لذا مقید شود به نحوه ی انتشار در آن ساحت، که تشابه دارد به فرایند تبرید بولتزمان


و دیگر مقید شود به صورت زبانی حاکم در آن لایه، که ما آن را حروف و نسبتِ حروفی آن لایه گوئیم


چون نور در این لایه منتشر گردد نسبت حروفی آن لایه پدیدار شود، لیکن در حین این تفصیل که منوط به تبرید است، منشاء آن که نزول از لایه ای بالاتر بود در اختفا رود. چراکه فرایند میل غاییِ هم دمائی دارد، که عدم سائل است و


وجعل فیها رواسی من فوقها وبارک فیها وقدر فیها اقواتها فی اربعه ایام سواء للسایلین


و ظهور نور در طیفِ تقابل و تفاوت است و عرفان بدان جز ازین مسیر میسر نگردد


وجعلناکم شعوبا وقبایل لتعارفوا


پس لاجرم تالی آن میل غایی در اختفا رفتن نور است و چنین شود،  به دیگر سخن، در این مرحله، در لایه مذکور جز ساختار پدیدار نگردد، نور به جانب نور علی نور عروج کند، و تنها صلیب ساختار و قیود برجای ماند (این قول نزد آنکس معتبر است که در آن لایه از شناخت محبوس است و اسباب هجرت به لایه بالاتر را فراهم نکرده)


مثلهم کمثل الذی استوقد فلما اضاءت ما حوله ذهب الله بنورهم وترکهم فی ظلمات لا یبصرون


لذا نفس ناطقه بدان ساختار جزمی صوری -و حروف منقطع از معنا و کلام صوریِ در خود پیچنده و آنچه از این سنخ در نزد وی حاضر است- خود را غنی یابد و قیام خودبنیادانه کند و انکار عقل اول


کلا ان الانسان لیطغی

ان راه استغنی


مراد آن انسان باشد که تعریف آن "حیوان ناطق" است به حد تامه،  نه آن نور که در نزد وی به عاریه است و او را در تکلم آرد







  • اسماعیل گریزان